استاد ماهر (دکتر قلب من) [فصل دوم] P{➑}
جینهو:/
منو اوردن توی یه اتاقی که تم سفید مشکی داشت
به خودم لعنت میفرستم که چرا این حماقت و کردم اگه من اینکارو نمیکردم شاید شوگا طوریش نمیشد ، ینی الان داره چیکار میکنه؟حالش خوبه؟
توی این فکرا بودم که نفهمیدم کی چشمام خیس شد
خیلی من ادم بدبختیم همه نزدیکانم بخاطر من دارن عذاب میکشن
*در اتاق باز شد و قامت هیونجین ضاهر شد*
هیو:بهههه خانم ما چیکار میکنه؟
جینهو:د..داداشم و چیکار کردی؟
هیو:اون بچه بیتربیترو میگی اره؟
جینهو: ...
هیو:نگران نباش جاش امنه فقط چند تا ضربه شلاق مهمونش کردم
جینهو:ت..توی عوضی به من دروغ گفتی
هیو:پس سعی کن از این به بعد به حرف کسی گوش نکنی
هیونجین داشت اروم اروم به جینهو نزدیک میشد و جینهو از ترسش عقب عقب میرفت تا اینکه افتاد رو تخت
هیو:چیه*پوزخند*ترسیدی؟
جینهو:ن..نه
هیو:پس چرا لکنت گرفتی؟
جینهو:ن..نمیدونم
هیونجین روی جینهو خیمه زد:
فک میکنی ریاکشن عشقت چیه؟
جینهو:ب..به چی؟
هیو:به حامله کردن زنش اونم از یه مرد غریبه
جینهو با این حرف ترس بدی به دلش افتاد:
م..میخوای چیکار کنی؟
هیو:یه کار خیلی خوب ، نگران نباش به تومخوش میگزره
جینهو دستشو گذاشت رو سینه هیونجین و اونو به عقب حل داد ولی اون یه سانت هم تکون نخورد
هیو:الکی تلاش نکن فایده نداره
جینهو که گریش گرفته بود:
ت..وروخودا کاریم نداشته باش
هیونجین بدون توجه به دختر لباشو گذاشت رو لبای جینهو و به طور وحشیانه ای میمکید ، طوری که قطعا بعدش زخم و کبود میشد
جینهو هی تقلا میکرد اما انگار فایده ای نداشت ...
.
.
کوک به زور و بدبختی تونست گلوله رو از بدن شوگا دربیاره و بعد پانسمان زخمش از اتاق اومد بیرون
.
.
نامی:چ..چی شد؟
هوپی:حالش خوبه؟؟
کوک:فعلا خوبه تا ببینیم بعدا چی میشه ، شما چیکار کردین؟
نامی:فعلا هیچی نمیدونیم چیکار کنیم به خونش نمیشه نفوذ کرد ، لعنتی خیلی محافظ گذاشته و سیستم محافظتیشم خیلی قویه نمیتونم هکش کنم
کوک:باید به کار دیگه بکنیم
هوپی:مثلا چی؟؟
کوک:جیمین ...
منو اوردن توی یه اتاقی که تم سفید مشکی داشت
به خودم لعنت میفرستم که چرا این حماقت و کردم اگه من اینکارو نمیکردم شاید شوگا طوریش نمیشد ، ینی الان داره چیکار میکنه؟حالش خوبه؟
توی این فکرا بودم که نفهمیدم کی چشمام خیس شد
خیلی من ادم بدبختیم همه نزدیکانم بخاطر من دارن عذاب میکشن
*در اتاق باز شد و قامت هیونجین ضاهر شد*
هیو:بهههه خانم ما چیکار میکنه؟
جینهو:د..داداشم و چیکار کردی؟
هیو:اون بچه بیتربیترو میگی اره؟
جینهو: ...
هیو:نگران نباش جاش امنه فقط چند تا ضربه شلاق مهمونش کردم
جینهو:ت..توی عوضی به من دروغ گفتی
هیو:پس سعی کن از این به بعد به حرف کسی گوش نکنی
هیونجین داشت اروم اروم به جینهو نزدیک میشد و جینهو از ترسش عقب عقب میرفت تا اینکه افتاد رو تخت
هیو:چیه*پوزخند*ترسیدی؟
جینهو:ن..نه
هیو:پس چرا لکنت گرفتی؟
جینهو:ن..نمیدونم
هیونجین روی جینهو خیمه زد:
فک میکنی ریاکشن عشقت چیه؟
جینهو:ب..به چی؟
هیو:به حامله کردن زنش اونم از یه مرد غریبه
جینهو با این حرف ترس بدی به دلش افتاد:
م..میخوای چیکار کنی؟
هیو:یه کار خیلی خوب ، نگران نباش به تومخوش میگزره
جینهو دستشو گذاشت رو سینه هیونجین و اونو به عقب حل داد ولی اون یه سانت هم تکون نخورد
هیو:الکی تلاش نکن فایده نداره
جینهو که گریش گرفته بود:
ت..وروخودا کاریم نداشته باش
هیونجین بدون توجه به دختر لباشو گذاشت رو لبای جینهو و به طور وحشیانه ای میمکید ، طوری که قطعا بعدش زخم و کبود میشد
جینهو هی تقلا میکرد اما انگار فایده ای نداشت ...
.
.
کوک به زور و بدبختی تونست گلوله رو از بدن شوگا دربیاره و بعد پانسمان زخمش از اتاق اومد بیرون
.
.
نامی:چ..چی شد؟
هوپی:حالش خوبه؟؟
کوک:فعلا خوبه تا ببینیم بعدا چی میشه ، شما چیکار کردین؟
نامی:فعلا هیچی نمیدونیم چیکار کنیم به خونش نمیشه نفوذ کرد ، لعنتی خیلی محافظ گذاشته و سیستم محافظتیشم خیلی قویه نمیتونم هکش کنم
کوک:باید به کار دیگه بکنیم
هوپی:مثلا چی؟؟
کوک:جیمین ...
۴۲.۵k
۰۶ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.